دخترم دنیای من

یک شیش نود و سه

1393/7/15 1:48
نویسنده : آرزو و جواد
189 بازدید
اشتراک گذاری

آخرین دوشنبه مرداد ماه سال 93 وقت دکتر داشتم دکتر حجتی بهم گفت فردا بیا برای سزارین ولی یه حسی بهم گفت که نباید الان زایمان کنم اولا اصلا آمادگی نداشتم دوما دوست داشتم گل دخترم تا جائی که جا داره رشد کنه به خاطر همین قرار شد که روز شنبه برم بیمارستان: یک شیش نود و سه

دوست داشتم دخترم هم مثل خودم مردادی بشه اما نشد و خیلی هم مهم نبود مهمتر از اون سلامتی دخترم بود

تمام کارهای خونه رو روزای آخر انجام دادم و همه چیز رو سر و سامون دادم احساس می کردم می خوام یه مسافرت راه دور برم و حالا حالاها برنمیگردم خونه حس عجیبی بود

خلاصه شیش صبح روز شنبه راهی بیمارستان عرفان تو سعادت آباد شدیم با این که از مدت ها قبل به خاطر این که تا اون موقع خدارو شکر پام به بیمارستان باز نشده بود، استرس زیادی برای بیهوشی و روش زایمان و ... داشتم ولی روز زایمان حس خوبی داشتم خوشحال بودم چون هر چی که بود ارزشش رو داشت که دخترم تا چند ساعته دیگه توی بغلم بود وای خدایا توی ماشین که با باباو مامان میرفتیم بیمارستان باورم نمیشد و برای دیدن دخترم لحظه شماری می کردم

تا روز آخرم حالت تهوع داشتم و قرص می خوردم و به خاطر این بود که 12 ساعتم بود هیچی نخورده بودم توی ماشین بالا آوردم خلاصه رسیدیم و به من گفتن چرا دیر رسیدی آخه قرار بود من شیش و نیم اون جا باشم اما قبل رفتن باید یه تعداد عکس هم با بابائی می گرفتیم به خاطر همین دیرتر راهی بیمارستان شدیم و حدود هفت رسیدیم اونجا خلاصه خداحافظی کردم و رفتم تو اتاق

سعی کردم با خوشحالی از بابائی و مامان و بابا خداحافظی کنم که اوناهم استرسشون کم شه رفتم تو اتاق و خیلی سریع مدارک پزشکیم رو تحویل دادم و بابائی هم رفت واسه تشکیل پرونده چه لحظات شگفت انگیزی بود خدایا ...

لباس های جراحی رو پوشیدم و فشار و ... رو گرفتن و پرونده ای هم همون جا برام تشکیل دادن و رفتم روی یک تخت کنار پنجره ای که منظره ای زیبا داشت خوابیدم تا دکترم باید

چندین بار با دکتر حجتی تماس گرفتن و متاسفانه در دسترس نبود برای فیلمبرداری هم هماهنگ کردیم و قرار شد که خانم فیلمبردار سریع خودش رو برسونه که اتفاقا دیر اومدن دکتر برای جراحی من باعث شد فیلمبردار بتونه زایمانم رو کامل فیلمبرداری کنه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)