دخترم دنیای من

به نام خدای مهربون

خداوندا ازت ممنونم که با هدیه یه فرشته پاک اونم در بهترین شرایط یکبار دیگه قدرتت رو به رخم کشیدی و بهم ثابت کردی که دوستم داری

خدایا ازت ممنونم که با هدیه زیبات به ما گوشزد کردی که قدر نعمتهائی رو که بهمون دادی رو بیشتر بدونیم و شکرگزارت باشیم

خدایا بالاترین پناه و پشتیبان مائی ازت می خوام که مراقب خانواده سه نفرمون باشی و مثل همیشه هیچ وقت هیچ وقت تنهامون نذاری و اشتباهاتمون رو بهمون گوشزد کنی

ازت می خوام کمکمون کنی و بهمون قدرت و توانائی روحی و جسمی بدی تا دخترمون رو به بهترین نحو بزرگ کنیم

خدایا ازت می خوام توی این مسوولیت بزرگ و مهم پدر و مادر شدن بهمون کمک کنی و مثل همیشه تنهامون نگذاری تا امانت دار خوبی باشیم

خدایا ازت می خوام از روزی که اراده کردی برای خلقش تا ابد که دیگه شاید اثری از ما در این کره خاکی نباشه پشتیبانش باشی و بهش ایمان قلبی و اعتقاد عمیق، انسانیت و اخلاق خوب، عمر طولانی همراه با سعادت و سلامت و عشق و شادی هدیه کنی

خدایا ازت می خوام نعمت و برکتت رو همیشه و در همه حال نصیب ما کنی تا بهترین شرایط رو برای رشد و پیشرفتش فراهم کنیم و امیدی جز این ازت ندارم

و از همه مهمتر ازت می خوام بهمون روحیه ای قوی بدی تا به موجود پاک و معصومی که نصیبمون کردی فقط از خوبی ها و زیبائی ها بگیم و دنیاش رو سرشار از عشق حقیقی و شادی بی پایان کنیم

 

آریانائی مامان

دختر نازنیم سلام عزیز دلم آریانای گل مامان خیلی وقته که فرصت نکردم توی وبلاگت بنویسم حتما منو می بخشی عزیزم مشغول شدن دوباره به کار و تردیدهای من راجب این موضوع خیلی وقته ذهنم رو درگیر کرده واقعیت اینه که هنوزم دقیقا نمیدونم چه کاری باید بکنم تا به نفع تو باشه و به نفع هممون دختر گل من حالا دیگه یک سال و چهارماهه شدی عزیزم یکی دو هفته ای میشه که راه افتادی و قدم های خوشگل برمیداری و من امیدوارم که تا آخر عمرت صحیح و سالم روی پاهای خودت قدم های بزرگی برداری و کارهای مهمی انجام بدی حالا دیگه حرف زدن یاد گرفتی و خیلی شیرین مامایی و بابایی و ددر و به به و دایی و چائی و دالی و نانا می گی قربونت برم صدای خنده هات خیلی شیرینه قدم ...
23 آبان 1394

این روزهای طلایی که میگذره

این روزها این قدر زود می گذره که باور کردنی نیست آریانای عزیزم هر روز شیرین تر و زیباتر میشه از خدا واسه این نعمت شیرین هزار بار ممنونم اصلا وقت نمی کنم وبلاگش رو به روز کنم تصمیم گرفتم عکسای این چند وقته رو توی یه پست بگذارم دختر گلم 4 ماهه شد آریانا در سه ماهگی آریانا در دو ماهگی آریانا در یک ماهگی ...
2 دی 1393

یک شیش نود و سه

آخرین دوشنبه مرداد ماه سال 93 وقت دکتر داشتم دکتر حجتی بهم گفت فردا بیا برای سزارین ولی یه حسی بهم گفت که نباید الان زایمان کنم اولا اصلا آمادگی نداشتم دوما دوست داشتم گل دخترم تا جائی که جا داره رشد کنه به خاطر همین قرار شد که روز شنبه برم بیمارستان: یک شیش نود و سه دوست داشتم دخترم هم مثل خودم مردادی بشه اما نشد و خیلی هم مهم نبود مهمتر از اون سلامتی دخترم بود تمام کارهای خونه رو روزای آخر انجام دادم و همه چیز رو سر و سامون دادم احساس می کردم می خوام یه مسافرت راه دور برم و حالا حالاها برنمیگردم خونه حس عجیبی بود خلاصه شیش صبح روز شنبه راهی بیمارستان عرفان تو سعادت آباد شدیم با این که از مدت ها قبل به خاطر این که تا اون موقع خدارو...
15 مهر 1393

فرشته کوچولو به زمین خوش اومدی

دختر گلم سلام بالاخره انتظار به پایان رسید و خدا رو شکر همه چیز به خوبی و خوشی تموم شد به زمین خوش اومدی فرشته قشنگم این جا جای قشنگیه برای زندگی کردن باورم نمیشه که حالا با تمام وجود به من تعلق داری تو تو تاریخ اول شهریور ماه به دنیا اومدی دوست داشتم مردادی بشی اما کاملا لب مرز به دنیا اومدی اصلا مهم نیست مهم سلامتیته که خدا رو هزاران بار بابتش شکر می کنم دست های کوچولو و سفید پاهای کوچولو و سفید موها و مژه های مشکی و قشنگ چشم های مشکی خوشگل و یه پوست تقریبا گندمی مثل خودم اینا مشخصات آریانا فرشته کوچولو و خوشگل ماست خدا رو برای این امانتی که به ما داده هزاران بار شکر می کنیم و امیدوارم پدر و مادر خوبی براش باشیم ...
18 شهريور 1393

شمارش معکوس برای ورود یک فرشته

دختر گلم سلام الان که اینا رو برات می نویسم حدودا 35 هفته داری و دیگه کم کم آماده میشیم برای ورودت کمتر از یک ماه دیگه چشمای قشنگت رو به این دنیا باز می کنی و ما رو از این انتظار سخت بیرون میاری کارهای خونه دیگه تموم شده و مثل دسته گل شده اتاقتم مرتبه و مثل اتاق فرشته ها خوشگل شده و منتظر ورودته مامانی هر شب میره و توی تختت رو نگاه می کنه و با خودش فکر می کنه پس کی این روزای آخر به سر میرسه شبا به سکسکه می افتی و حدود 15 دقیقه مداوم سکسکه می کنی و من رو به خنده میندازی قربونت برم خیلی شیرینه این سکسکه هات بابائی هم سخت مشغول کار و تلاشه تا وقتی به دنیا میای کار کمتری داشته باشه و بیشتر پیش همدیگه باشیم امیدوارم ...
12 مرداد 1393

روزهای انتظار

دختر گلم سلام این روزها دیگه انتظار برای ورودت خیلی سخت شده و من هر روز بیشتر نگران می شم استرس زایمان و سلامتیت و ... از خدا با همه وجود می خوام که تو یه دختر سالم و باهوش باشی با بابائی پرده اتاقت رو زدیم و تمیزش کردیم که کم کم وسایلت رو توش بچینیم بالاخره عزیز دلم چرخیدی و سرت به سمت پائین قرار گرفت و خیال من و بابائی رو راحت کردی حالا دیگه باید تصمیم بگیرم که طبیعی زایمان کنم یا سزارین خیلی سخته نمی خوام تصمیم اشتباهی بگیرم فقط از خدا می خوام کمکم کنه از حدود هفته 22 شروع به حرکت کردی و حالا که حدود هفته 32 هستم تقریبا داری توی شکم مامان غلت می زنی تکونات دیگه شدیدتر شده ولی تعدادش کمتر خوش بگذره مامان به زو...
24 تير 1393

آریانای ما

                                           قربونش برم دختر مامان اسمش احتمالا میشه آریانا وقتی به باباش این اسمو گفتم گفت عالیه منم کلی خوشحال شدم و اگر یذره شک داشتم برطرف شد و 99.5 درصد همین اسمو برای دخترم انتخاب می کنیم عزیز دلم از همین امروز شروع کرده به مشت زدن تو شکم من تقریبا از اول ماه شش تکونای کوچولو و معصومانتو حس کردم اما از امروز که سوم خرداده احساس می کنم با مشت و لگد میزنی تو شکم مامان یه لحظه ش...
3 خرداد 1393